داستان چهارم


▓█♦OnYx♦█▓

روزی مردی خوابی عجیبی دید. دید که پیش فرشته هاست و به کارهای آنها نگاه میکند...

هنگام ورود، دسته بزرگی از فرشتگان را دید که سخت مشغول کارند و تند تند نامه هایی را که توسط پیک ها، از زمین میرسند، باز میکنند و آنها را داخل جعبه میگذارند...مرد از فرشته پرسید: شما چکار میکنید؟؟؟ فرشته در حالی که داشت نامه ای را باز میکرد، گفت: اینجا بخش دریافت است و ما دعاها و تقاضاهای مردم از خداوند را تحویل میگیریم.

 مرد کمی جلوتر رفت. باز تعدادی از فرشتگان را دید که کاغذهایی را داخل پاکت میگذارند و آنها را توسط پیکهایی به زمین میفرستند...مرد پرسید: شماها چکار میکنید؟؟؟ یکی از فرشتگان با عجله گفت: اینجا بخش ارسال است، ما الطاف  و رحمت های خداوند را برای بندگان به زمین میفرستیم.

مرد کمی جلوتر رفت و اینبار یک فرشته را دید که بیکار نشسته است...!!! با تعجب از فرشته پرسید: شما چرا بیکارید؟؟؟ فرشته جواب داد: اینجا بخش تصدیق جواب است. مردمی که دعاهایشان مستجاب شده، باید جواب بفرستند، ولی فقط عده ی بسیار کمی جواب میدهند...مرد از فرشته پرسید: مردم چگونه میتوانند جواب بفرستند؟؟؟ فرشته پاسخ داد: بسیار ساده! فقط کافی است بگویند:خدایا شکر...


نظرات شما عزیزان:

مهنا
ساعت18:35---2 اسفند 1389
سلام خوبی فرزاد عزیز؟ وب با حالی داری به منم سر بزن..پاسخ:خوب...انوقت آدرستون چیه؟؟؟ :؟

نگار
ساعت23:48---1 اسفند 1389
سلام ، وب خوبیه ، موفق باشی .

***مژی جوووووون***
ساعت18:43---1 اسفند 1389
misi...hala fek mikonam behet migam dg chiپاسخ:!!!

***مژی جوووووون***
ساعت15:53---1 اسفند 1389
سلام آقا.خوبی؟
آهنگا عالیه.
من میخوام لینکت کنم.یالا منو لینک کن ببینم.
منتظرتم بیا....


maryam
ساعت12:42---1 اسفند 1389
salam agha farzad
khili khili ziba bod
movafagh bashi azizam
link kardam montazeram sar bezan


غریبه70
ساعت10:50---30 بهمن 1389
راستی دستت درد نکنه خبرم کردی پاسخ:خواهش میکنم

غریبه70
ساعت10:49---30 بهمن 1389
من اینو شنیده بودم ولی بازم دمت جیز! پاسخ:onyx...onyx...onyx

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





نوشته شده در چهار شنبه 30 بهمن 1389برچسب:استجابت دعا,داستان استجابت دعا,داستان پندآموز,داستان کوتاه,داستان,ساعت 1:53 توسط فرزاد| |


Power By: LoxBlog.Com